در سومین و آخرین قسمت از بررسی حاصل سه قرن اندیشه اقتصاددانان بزرگ (برگرفته از یادداشتهای اینستاگرامی دکتر تیمور رحمانی، دانشیار دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران) به بررسی یادداشتهای ایشان در خصوص دارون عجماوغلو و توماس پیکتی و مقایسه این دو میپردازیم:
به عقیده دکتر رحمانی، عجماوغلو و رابینسون در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» به دنبال تحلیل تاریخی این موضوع هستند که چرا یک کشور در توسعه نیافتگی گرفتار میماند. اصل مطلب آنها این است که اگر در کشوری شمول (inclusion) رخ ندهد، به این معنی که امکان ورود عموم در رقابت برای کسبوکار و ارتقای اجتماعی فراهم نباشد و منافع اقتصادی و اجتماعی به گروههای مشخص محدود شود، آن کشور امکان تداوم رشد اقتصادی و لذا دستیابی به توسعه را نخواهد داشت و این بیانی دیگر از آموزههای آدام اسمیت است.
دکتر رحمانی در یادداشت دیگری و در خصوص شاهکار توماس پیکتی چنین مینویسد: «پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم سعی کرده است نشان دهد چرا آزادی و رقابت میتواند به تشدید نابرابری بینجامد و این نابرابری نه صرف به دلیل غیر انسانی بودن آن بلکه به این دلیل که میتواند مانعی برای رشد و توسعه اقتصاد آزاد باشد زیانبار است.. بهویژه اینکه مسیر توزیع درآمد در مسیری جرکت میکند که سهم عوامل کم تاثیر در رشد اقتصادی در حال افزایش است. لذا او بر خلاف مارکس که سرمایهداری را محکوم به نابودی میدانست، راهی به نظام سرمایهداری برای پرهیز از درجازدن و نابرابری میشناساند.»
در مقایسه عجماوغلو و پیکتی دکتر رحمانی چنین مینویسد: «عجماوغلو و پیکتی دو اقتصاددان بزرگ کنونی هستند. عجماوغلو تمرکز بر این دارد که چگونه نیروهای بازدارنده رقابت و آزادی برای عموم مانع رشد و توسعه و عامل شکست ملتها میشوند؛ اما پیکتی تمرکز بر این دارد که چگونه نیروهای بازار و رقابت شاید نتوانند بیشترین پاداش را برای نهادههای تولید رشدزا فراهم کنند و لذا ترمزی برای رشد جوامع توسعه یافته ضمن ایجاد نابرابری و لذا عامل شکست ملتهای توسعه یافته باشند. نوشتههای هر دو به ما کمک میکند نیروهای شکل دهنده و تداوم دهنده توسعه را بهتر درک کنیم.»
حاصل سه قرن اندیشه اقتصاددانان بزرگ
دکتر رحمانی در یادداشتی به جمعبندی این سلسله مباحث پرداخته و چنین مینویسد: «اسمیت، مارکس، کینز، فریدمن، عجماوغلو و پیکتی از جمله بزرگترین اقتصاددانان نزدیک به سه قرن گذشته بودهاند. غیر از مارکس همه آنها توجه خود را به فواید و محدودیتهای آزادی و رقابت در فرایند رشد و توسعه اقتصادی و بهبود عملکرد اقتصاد کلان و نهایتا بهبود رفاه اجتماعی معطوف کردند. البته در کنار آنها اقتصاددانان بزرگ دیگری بهویژه در حوزه کاربرد علم اقتصاد تلاش کردند و نتیجه کار همه آنها پیشرفت و تصحیح مسیر درونزای دانش اقتصاد حتی به تبعیت از اشتباهات مارکس بود.»