ماهیت انسان بگونهایی شکل گرفته است که چیزی را که نمیداند یا نمیفهمد پس زده و با ترس با آن برخورد مینماید. ناخودآگاه ما به نحوی است که چیزی را که نمیشناسیم صرفا در ابتدا خطر آفرین میدانیم. حال آنکه باید در نظر داشته باشیم گاهی حتی اگر چیزی که میشناسیم و میدانیم نیز، ممکن است خطا باشد یا ماهیت منفی داشته باشد یا … و باز تصمیم به ترک آن نگیریم.
مثالهای متنوع و زیادی هم برای اثباتش وجود دارد که در بدیهیترین موارد زندگی جوامع تا تخصصیترین فرضیات و نظریات علمی که نیاز به اجرا شدن دارند تا اثرات آن نشان داده شود قابل لمس است. البته این گارد گرفتن در برابر اشیا، موضوعات، تفکرات و در کل هر آن چیز مادی و معنوی که در جهان هستی در زندگی انسان حضور مییابد منطقی میباشد، زیرا یا از ناآگاهی از آن موضوع سرچشمه میگیرد یا نفع شخصی افرادی که تغییر را به ضرر خود می بینند در آن دخیل است.
برای نمونه اگر بخواهیم در سادهترین جز زندگی بشری مثال بزنیم این ترس از ناشناختهها در حواس پنجگانه ما به دلایل تاریخی که موضوع صحبت نیست نهادینه شده است و نمونههایی از آن شامل: همواره انسان از لمس اجسام جدید نوعی ترس به همراه دارد که مانع میشود بدون فهمیدن دمای آن ، ماهیت آن یا این قبیل موارد که برای ما مشخص میسازد با چه چیزی طرف هستیم آن را قبول کند یا چشیدن میوه یا غذایی جدید همواره برای ما با تعلل و بازدارندگی روانی ناشی از ترس از آن ناشناخته همراه است.
این بازدارندگی از قبول کردن یک جسم جدید تنها در قالب حواس پنجگانه ما خلاصه نمیشود و گاهی سرچشمهی زیانهای اجتماعی میشود که به دلیل ناآگاهی افراد و سودجویی عدهایی دیگر، گاها اثرات جبران ناپذیری برجا میگذارد. برای نمونه این بحث را در دو علم تجربی و انسانی که یکی از بارزترین اشکال آن در ایران اتفاق افتاده است را اگر به صورت تاریخی بررسی کنیم خواهیم دید که این ترس همواره وجود داشته است.
در دوران قاجار و با شیوع بیماری آبله، به فرمانامیرکبیر دستور آبله کوبی (واکسیناسیون) صادر شد ولی افراد بخاطر ناآگاهی نسبت به این روش درمانی و همچنین سودجویی شارلاتانهای دعانویس از آبلهکوبی سر باز زدن و باور کرده بودند اجنه از طریق سوزن آبلهکوب به درون کودکانشان ورود میکنند و همین خودداری از قبول واکسیناسیون باعث مرگومیر بسیاری شد.
اما موضوع اصلی این یادداشت نه حواس پنجگانه و نه علم تجربی و آبلهکوبی است. بلکه مستقیما دربارهی موضوع دوم یعنی علوم انسانی و زیر شاخهی آن علم اقتصاد است. بازار داغ مکاتب اقتصادی همیشه قشر دانشجوی را بیش از همه و دیگر افراد را نیز به عنوان بازیگران عرصه فعالیتهای اقتصادی همیشه درگیر کرده است و آنها را در پی یافتن بهترین مکتب اقتصادی برای رشد و توسعه کشانده است. همین موضوع زمینهساز یکی دیگر از همین دست ترسهای پنهان به علت ناآگاهی و سودجویی عدهایی دیگر به علت خراب شدن بازار انحصارگریشان شده است. این مدل ترس در اقتصاد، ترس از ورود مکاتب اقتصادی جدید به اقتصاد کشور یعنی اقتصاد آزاد است.
از گذشته ایجاد نظر منفی نسبت به مکتب کلاسیک (لیبرالیسم) و چند سال اخیر به مکتب نئوکلاسیک (یا نئولیبرالیسم) مشکل بزرگی برای علم اقتصاد بوده است. اما دعانویسان گذشته اینبار در لباس پوپولیستهایی هستند که در ظاهر گریبان خود را برای عدالت و رفع تبعیض پاره میکنند و ریشه مشکلات را اقتصاد لیبرال میدانند و از طرف دیگر سردمداران جامعهی مارکسیستی و چپگرا هستند که با تفکر خود جامعه را به سمت راه انداختن دیکتاتوریهای جدید دیگری مانند لنین، استالین و رهبران کرهشمالی با شعار به ظاهر زیبای «نان، کار و آزادی» سوق میدهند. آنها و طرفدارانشان دانسته یا نادانسته مشتهای خود را در برابر آزادی چرخش سرمایه بالا گرفتهاند و بعد از درس نگرفتن از شکستهای سنگین در شوروی سابق، کرهشمالی و … که آزادی اجتماعی و حقوق انسانی کشورهایشان را نابود کرد، باز مشکل کار را با اقتصاد آزاد و لیبرال و چند سال اخیر نئولیبرالیسم میدانند. اما چیزی که پر واضح است هر دو دسته از همان ناآگاهی مردمی نسبت به این دو مکتب اقتصادی استفاده میکنند و ترس آن را به مانند اژدهایی در بطن جامعه تزریق میکنند در حالی که هیچکدام از طرفداران آنها به واقع اطلاع دقیقی از واقعیت این مکاتب ندارند. لیبرالیسم در سادهترین تعریف خود آزادی فردی برای کسب سرمایه است و بیان میدارد در یک جامعه دست نامریی بازار در بلند مدت همهی افراد را به سود و اقتصاد را به تعادل میرساند و مکتب نئولیبرالیسم نیز در پی نظریات لیبرالها به بحث مطلوبیت نهایی کسب شده از واحدهای مصرفی افراد و افزایش رفاه و توسعه همهجانبه میپردازد. نئولیبرالیسم در ادامه به اهمیت تجارت آزاد و دخالت محدود دولت با توجه به عقلانیت اقتصادی در جامعه اشاره دارد. اما همان ترس از همین ناشناختهها ما را با آشنایی با این مکاتب و بهرهگیری از اقتصاد جریان اصلی جهان در کشور عاجز کرده است و دیده میشود که حتی گاهی نسبت دادن واژه لیبرال- نئولیبرالیسم یک ناسزای دانشگاهی حساب میشود.
البته باید در نظر گرفت که مکاتب اقتصادی کلاسیک (نئوکلاسیک) یا به تعبیر دیگر لیبرالیسم (نئولیبرالیسم) هم شکستهایی برجا گذاشته اند مانند تجربهی کشور شیلی اما باید در نظر گرفت که مانند همان آبلهکوبی تبی موقتی عادی است به دلیل ورود مایعی خارجی به بدن اما گذراندن دوران نقاهت آن مهم است مانند اکثر کشورهای اروپایی و آمریکا که جریان اصلی اقتصاد را بر پایهی اقتصاد نئولیبرالیسم، نئوکینزی بنا نهادن و البته نتایج آن را به عنوان ابرقدرتمندان اقتصادی جهان مشاهده کردند.
علیرضا رسولی
دانشجوی کارشناسی اقتصاد دانشگاه تهران