دکتر داود سوری، عضو سابق هیئت علمی اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف در نوشته جدید خود به تحلیل اقتصادی قیمت بنزین پرداخته است. مشروح این یادداشت را در ادامه مطالعه فرمایید:
افزایش قیمت بنزین نیز همانند سیاست دلار ۴۲۰۰ تومانی به شکل نامناسبی اجرا شد و حوادثی را پیش آورد که بیش از پیش توانایی سیاستگذاران اقتصادی کشور را با شک و تردید روبهرو کرد. همچـون دلار ۴۲۰۰، افزایش قیمت بنزین نیز سیاستی غریبه برای مردم و نظام اجرایی کشور نبود. در چند دهه گذشته هر دو کالا به دفعات افزایش قیمت را تجربه کردند.
اما نه فساد و سردرگمی سیاستگذار پس از دلار ۴۲۰۰ و نه چنین حجمی از اعتراض و نارضایتی نسبت به افزایش قیمت بنزین مشاهده نشده بود. سادهانگارانه خواهد بود اگر این اتفاقات را تنها در قالب نتیجه سیاست دلار ۴۲۰۰ یا نتیجه افزایش قیمت بنزین یا حتی فراتر از آن نتیجه ناکارآیی مشهود دولت حاضر تحلیل کرد. اقتصاد هر کشوری با مفاهیمی همچون نرخ رشد، نرخ تورم، نرخ بیکاری، فقـر و نابرابری را میتوان به پارهای از مس تشبیه کرد که در زیر ضربههای چکش هنرمندان مسگر شکل میگیرد؛ چکشهایی که با عناوینی چون نظام حقوقی، نظام سیاسی، نظام اداری و اجرایی، روابط خارجی، توان کارشناسی، نظام تصمیمگیری و … از زوایای متعدد و با شدتهای متفاوت بر تن سرد این پاره از مس فرود میآیند و در نهایت مصنوعی را خلق میکنند که باید قوت و غذای مردم را در خود جـای دهد. در کنار استحکام و زیبایی این مصنوع، فضای درونی یا مقدار آب و غذایی که درون آن جای میگیرد از یکسو نسبتی مستقیم با هنر هنرمندان در تجسم مصنوعی که میخواهند بسازند دارد و از سوی دیگر به هنر هنرمندان در هماهنگی و تناسب بین ضربهها و چکشهای متفاوت و متعددی بستگی دارد که بر بدنه آن فرود میآورند. بدون شک جامعهای که به گواه رئیسجمهور آن، ۷۵ درصد از خانوارهایش نیاز به کمک معیشتی دارند، از هنر کافی برای ساخت مصنوعی متناسب با نیازهای خود برخوردار نبوده است. باید پذیرفت که هنوز بعد از چند دهه، سیاستگذاران کشور نمیدانند به دنبال ساخت چه مصنوعی هستند. این سردرگمی را میتوان به سادگـی در تناقض بین گفتار و عمل و حتی در گفتار امروز و دیروز آنها دید و «خود درستپنداری» آنها در مواجهه با مشکلات نیز شاهدی دیگر از آن است.
هنوز نمیدانند که آیا به دنبـال اقتصادی پویا هستند که در آن تخصیص منابع بر مبنای رقابت صورت میگیرد و با بازارهای جهانی تعامل دارد یا اقتصادی را میپسندند که در آن دولت منابع را تخصیص میدهد و سعی در تامین حداقل مایحتاج مردم در درون مرزهای خود دارد؟ اگـر چه با تجربه دنیا در انتهـای قرن پیش دیگر کمتر کسی است که به صراحت از گزینه دوم جانبداری کند، اما همچنان سیاستگذاری کشور بر مدار اعمال گزینه دوم اما در لفافه قلب مفاهیم گزینه اول میچرخد. خالی کردن واژهها از معانی و وفادار نبودن به اصول و تعاریف علمی با بهکارگیری پیشوند و پسوندهای خود ساخته و توسل به توجیه محدودیتهای زمانی و مکانی همه ابزارهایی هستند که در جهت رنگ کردن گنجشک اقتصاد دولتی و فروش آن به جای قناری اقتصاد رقابتی صورت میگیرد، غافل از اینکه بالاخره این گنجشک رنگشده باید بخواند و خریدار نیز به تدریج متوجه صدای آن میشود. فقـدان طرح اولیـه در ساخت مصنوع، در کنار ناسازگاری و ناهماهنگی در شدت و تعداد ضربههای چکشهای متعدد بر بدنه این پاره مس، اینک ظرفی مسین در مقابل جامعه قرار داده است که نه زیبایی و ظرافت دارد و نه استحکام و از همه مهمتر گنجایش غذای مورد نیاز این جامعه را نیز ندارد. درحالیکه نرخ فقر از نسبت ۲/۵ درصد در سال ۱۳۸۴ با جهشی ۷ برابری به ۹/۳۴ درصد در سال ۱۳۹۷ رسیده است، نباید تعجب کرد که چرا مردم افزایش قیمت بنزین را که در صلاح آن شکی نیست، به راحتی برنتابند. در تمام پانزده سال گذشته نرخ تورم دو رقمی، کم و بیش، مهمان سفره این مردم بوده است و آنهـا با متوسط نرخ بیکاری ۱۱ درصدی و کمکاری گسترده دست به گریبان بودهاند؛ اما در تمام این دوران راهکار سیاستگذار و پشتوانه فکری آن، تنها و تنها توزیع فقـر بوده است. راهکار افزایش قیمت در مقابل کمک معیشتی نیز در فقدان سیاستی مشخص برای خلق ثروت، تنها توزیع فقر و تسهیم فقر فقیر با غیر فقیر است و فاقد چشم اندازی بلندمدت از رفاه و توان اقتصادی برای مردم است و البته آنهـا نیز این را به فراست دریافتهاند که این قناری در اولین باران رنگ میبازد و از آن پس است که باید به گنجشک بنگرند و صدای او را گوش دهند.
سیاستگذارانی که درآمدهای وافر نفتی دهـه ۸۰ را اهرم گسترش فساد قرار دادند و مردم را به نظاره وا داشتند، نباید در دهه ۹۰ و به وقت کاهش درآمد نفت، از مردم جز نظاره، انتظار دیگری داشته باشند. سیاستگذارانی که با انکار کسری بودجه همواره از گردن نهادن به انضباط پولی و مالی طفره رفتهاند و حتی در ظاهر هم حاضر به حذف یکی از صدها ردیف بودجهای بعضا غیرضروری نیستند، نباید انتظار داشته باشند که به وقت تنگنا، مردم نیز با طیب خاطر سهمی در تامین بودجه را به عهده بگیرند. اگر سیاستگذار چشم به درآمدهای مالیاتی دارد باید بداند جریان درآمدهای مالیاتی تنها در مقابل شفافیت در هزینهها و پاسخگویی سیاستگذار نسبت به انتخاب سیاستها و به عبارت دیگر «تخصیص منابع» و همچنین انتخاب بدون محدودیت سیاستگذاران جاری میشود. آیا به واقع سیاستگذار حاضر به تامین شرایط جاری شدن درآمدهای مالیاتی هست؟ که اگر نباشد انتظار وی از درآمدهای مالیاتی نیز محقق نخواهد شد. باید پذیرفت که فعال شدن بیشتر سیاستگذار در تخصیص منابع به قیمت به انفعال کشیدن هر چه بیشتر مردم و فعالان اقتصادی به شکافی عمیق بین سیاستگذار و فعالان اقتصادی منجر شده است که به تدریج اجرای سیاستهای مورد نظر سیاستگذار را با عدم همراهی مردم و فعالان اقتصادی مواجه میکند. رویای تخصیص کارآی منابع توسط دولتی حتی با «یک دو جین عنوان مثبت» تنها رویایی شیرین است که در نهایت برای مردم به جز مسینهای کم حجم، سنگین و با نشتی فراوان (رانت) چیزی به ارمغان نمیآورد